غازان خان / دکتر جواد عباسی

سرنوشت یک خان‌زاده!


* آدم‌ها از قدیم الایام  دو دسته بوده‌اند، دسته اول آن‌هایی که تاریخ را دوست دارند و دسته دوم کسانی‌اند که تاریخ را دوست ندارند و چه بسا از آن متنفرند. شک نکنید که دسته سومی هم وجود ندارد! البته بر اساس گزارش‌های تاریخی موثق، تاریخ در مورد هر دو گروه احساس خاصی ندارد چون اطمینان دارد که همه این آدم‌ها روزی روزگاری جزئی از خودش می‌شوند. پر بی‌راه نیست اگر بگوییم که اصولا بسیاری از ‌ما جزء دسته دومیم؛ شاید به خاطر کتاب‌های پُرنوشته و ناتمام تاریخِ دوره تحصیل‌مان که لبریز بود از نام آدم‌ها و جنگ‌ها و حمله‌ها. و دو ساعت از امتحان نگذشته از حافظه کوتاه مدت‌مان به صورت کامل محو می‌شد. و اگر نمره ناپلئونی نصیب‌مان نمی‌شد کتاب می‌رفت در کیسه کاغذهایی که گذاشته‌ایم روز چارشنبه‌سوزی، دّقِ دلی‌مان را سرشان خالی کنیم. این بود قصه ما و تاریخ! (هر خواننده فهیمی می‌فهمد که کتاب‌های تاریخ ما یک جایش می‌لنگد و هر بچه مدرسه‌ای این علامت سوال در ذهنش تا به آخر وجود دارد که: خوب که چه؟ فایده این همه حفظ کردن در چیست؟)


* تاریخ اگرچه در شکل خواندن برای امتحان، سخت ملال‌آور است اما اگر مثل یک قصه و به قصد عبرت خوانده شود می‌ارزد به یک دنیا کتاب! اگر بدانی برای چه باید بخوانی‌اش. بعضی وقت‌ها هم چاره کار این است که تنها به سراغ آن بخش از تاریخ بروی که برایت جذاب‌تر و مبهم‌تر است. مثلا داستان مغول‌هایی که آمدند و کشتند و بردند و ویران کردند اما چند نسل بعد تا به خود آمدند دیدند که ایرانیزه شده‌اند و مسلمان!

* «غازان خان» عنوان کتابی است که به بیان زندگی غازان، هفتمین خان ایلخانان(سلسله مغولی حاکم بر ایران) می‌پردازد. کتابی به قلم «دکتر جواد عباسی». که اگرچه آن را یک متخصص تاریخ نوشته اما به زبانش ساده، روان و البته جذاب است. نویسنده در روایت داستان‌گونه‌اش هر کجا به توضیحی نیاز بوده، آن توضیح را در پاورقی کتاب آورده است؛ مثلا اصطلاحات مغولی، آیین، آداب و رسوم و غیره. اول این کتاب کوچک هم می‌توانید شجره کل خاندان مغول را ببینید. و البته سال‌شمار زندگی غازان  را.  نویسنده سعی نموده دوره‌های مختلف زندگی غازان را جدا کرده و برای هر کدام با یک تیتر مجزا قصه‌گویی ‌کند که این به نظم‌بندی ذهن خواننده کمک می‌کند. اما شاید تنها ایراد کتاب حاضر این باشد که از یک ناشر دولتی (با توجه به حجم کتاب) توقع چنین قیمتی را نداریم. مخصوصا که خواندن چنین کتاب‌هایی هویت ملی و مذهبی‌مان را حفظ خواهد نمود.


پی نوشت: قلم روان و صمیمی این نوشته، گویاست که متعلق به اینجانب نیست. نویسنده این معرفی -و برخی جاکتابی های دیگر- همسرم الهام یوسفی است که بی آن که ادعایی داشته باشد گاه جاکتابی جیم را به عهده میگرد. لطفش مدام!


يا درس، يا روسري!

وقتي سخن از مسجد گوهرشاد مي‌آيد به ياد چه مي‌افتيم؟ نمازِ جمعه يا اعتكافِ دانشجويي؟ حوض ميان مسجد و فواره‌هايش و آن صداي شُرشُرِ آب كه دوست داري ساعت‌ها به صدايش گوش دهي؟ يا يادِ آن گنبد طلايي كه مي‌نشيني و به آن خيره مي‌ماني؟
امّا هنوز هستند كساني كه وقتي نام مسجد گوهرشاد را مي‌شنوند به ياد درهاي شكستة آن مي‌افتند و به ياد در و ديوار خون آلودش؛ و به ياد سربازاني كه نه فقط آتش به روي هم‌شهريان و هم‌ميهنان‌شان، كه به روي عدّه‌اي بي‌گناه كه تنها خواسته‌شان آزادي بود گشودند. آن هم آزادي در نازل‌ترين حدّ و اندازه.
وقتي سخن از كشف حجاب به ميان مي‌آيد بلافاصله به ياد رضاخان مي‌افتيم؛ در حاليكه زمينة كشف حجاب سالها پيش از حكومت رضاخان شكل گرفت. درست از زماني كه سفرهاي سياحتي پادشاهان قاجار به فرنگ آغاز شد و طعم نظربازي در مهماني‌هاي مختلط به ذائقه ايشان خوش آمد. مسلّما ديدن زنان بي‌حجاب فرنگ براي ايشان تازگي داشت! امّا چرا در اين ميان فقط نام رضاخان با «كشفِ حجاب» قرين شد؟ پاسخ بسيار ساده است. زيرا هيچكدام از شاهان قاجار جرات نداشتند با فرهنگي مخالفت و روياريي كنند كه سالها پيش از ظهور اسلام در ميان تمدن ايراني بوده است. و فقط به تشكيل دادن مهماني‌هاي درباري بسنده مي‌كردند. امّا رضاخان كلّه‌شق‌تر از شاهان قاجار بود و همين باعث شد كه دست به اقدامي زند كه تاريخ با نفرتي بي‌شمار از وي ياد كند. بله... رضاشاه خواسته‌اش را نه فقط در بين مهمان‌هاي درباري كه در بين جامعه ايراني پياده كرد. و خواسته‌اش چيزي جز شكستن غرور و اعمال ‌زور براي برداشتنِ حجاب نبود!
هيچگاه در فرهنگِ ايراني، حجاب باري بر دوشِ زنان نبوده و حكومت آنان را وادارِ به اين امر نكرده است. بلكه حجاب در بين زنان رواج داشته و اسلام نيز مهر تاييد بر آن زده است وگرنه تاريخ به ياد ندارد كه ايرانيان راحت به چيزي تن داده باشند. شما مي‌توانيد براي رسيدن به سابقه‌ پوشش در ايران، به هر تاريخ‌دان و يا به آثار تاريخي به جا ماندة پيش از اسلام مراجعه كنيد و ببينيد كه آيا نقاشي يا نقشِ برجسته و يا هر اثري از زن را بدون حجاب پيدا مي‌كنيد(اگر پيدا كرديد نشان آن را به ما هم بدهيد!). مثلا جالب است بدانيد كه 700 سال پيش از ميلاد مسيح پادشاه عيلام «اون تاشگال» كه بسيار همسرش «ناپيراسو» را دوست مي‌داشته (مي‌توانيد ردّپاي زن‌ذليلي را نيز در ايران باستان پيدا كنيد)، از همسرش مجسمه‌اي مي‌سازد كه وي با پوششي كامل در آن ديده مي‌شود. يا دريكي از نقوش برجسته دوره هخامنشي تصوير پادشاهي را داريم كه حلقه پادشاهي را از دست يك زن مي‌گيرد (احتمالاً اين
زن ملكه و يا آناهيتا خداي آبهاست) اين زن نيز داراي حجابي كامل است و از اين دست بسيار....
وقتي بحث از حجاب مي‌شود به ياد فصل آخر كتاب «من‌او» مي‌افتم؛ آنجا كه علي شخص اول داستان مي‌گويد:«... حكمي نمي‌شود گفت شما جديدي‌ها به‌تريد يا ما قديمي‌ها! با اين دو چشم كوچك چه چيزهاي بزرگي را كه نديدم... بچه بوديم، مي‌گفتند يا سواد يا روسري! پير بوديم مي‌گفتند يا روسري يا توسري!...»

و امّا مي‌توان بحثِ كشف حجاب را به سه قسمت تقسيم كرد: 1- زمينة كشفِ حجاب (كه تا حدّي به آن اشاره كرده و خواهم كرد).
2- دستورات و وقايعي كه منجر به كشف حجاب شد (كه به آن نيز اشاره خواهد شد).
3- پيامدهاي كشف حجاب كه خودتان بايد به آن دقت كنيد و ببينيد چه آثاري داشته است.
--------------------------------------------------------------------------------------
4 ارديبهشت 1305 تاجگذاري رضاخان
7 ارديبهشت 1307 ارائه لايحه اتحاد لباس توسط علي اكبر داور به مجلس
6 دي 1307 ارائه طرح اتحاد لباس در مجلس شوراي ملي
7 دي 1307 تصويب طرح اتحاد لباس در مجلس شوراي ملي
10 دي 1307 تاييد مصوبه اتحاد لباس توسط رضاشاه
بهمن 1307 تهيه نظام‌نامه اتحاد لباس در هيات دولت
1 فروردين 1308 اجراي قانون اتحاد لباس در شهرها
1 فروردين 1309 اجراي اتحاد لباس در روستاها
13 خرداد 1312 مسافرت رضاشاه به تركيه و ديدار با آتاترك
1 فروردين 1314 دستور تغيير كلاه پهلوي به كلاه شاپو
1 فروردين 1314 تاج‌الملوك همسر رضاشاه براي اولين‌بار بدون حجاب ظاهر مي‌شوند. آن هم در حرم حضرت معصومه كه با اعتراض بعضي روحانيون از جمله آيت‌الله بافقي مواجه مي‌شود. رضاشاه فوراً به قم مي‌آيد و آنان را با عصا مجروح مي‌سازد و فرمان اعدام آيت‌الله بافقي را صادر مي‌نمايد
فروردين 1314 حادثه مدرسه شاپور شيراز كه در آن تعدادي از دختران در حضور وزير معارف چادر از سر برمي‌دارند و شروع به رقص و پايكوبي مي‌نمايند.
خرداد 1314 برگذاري جشن‌هاي متعدد از جمله در ميدان جلاليه تهران كه زنان مرفه در آن بدون حجاب ظاهر شدند. وزير معارف در سخنراني خود گفت:« امروزه كشف حجاب ضروري است و امر همايوني بر اين قرار گرفته كه طبقه نسوان به آن درجه از كمال و ترقي برسند كه با نسوان كشورهاي راقيه(مترقي)، مثل انگلستان برابر شوند...!
9 تير 1314 سفر آيت‌الله قمي به تهران در اعتراض به تغيير كلاه
15 تير 1314 محاصره آيت‌الله قمي در باغ سراج‌الملك شاه عبدالعظيم
17تير1314 تلگراف مشاهير و بازاريان مشهد به شاه جهت آزادي آيت‌الله قمي
18تير 1314 ورود محمدتقي بهلول به مشهد و دستگيري او
18تير 1314 حمله مردم به كشيك‌خانه، آزادي بهلول و تحصن در صحن
19تير 1314 حمله ماموران و كشته و زخمي شدن تعدادي از مردم در اطراف حرم
20تير 1314 تغيير مكان متحصنين از صحن به مسجد گوهزشاد
20تير1314 دستگيري 8 نفر از روحانيون برجسته مشهد
20تير1314 پيوستن عده‌اي از مردم اطراف مشهد به متحصنين
20تير1314 دستور سركوبي تحصن از سوي شاه
21تير1314 سركوب تحصن توسظ نظاميان و دستگيري افراد موثر از جمله نواب احتشام
23تير1314 اعزام 8 نفر از روحانيون برجسته مشهد به تهران
23تير1314 اعزام سرهنگ جهانسوزي به مشهد جهت بررسي حادثه
24تير1314 اعلاميه وزارت داخله در مورد حادثه مشهد كه در آن متحصنين را افراد شرور معرفي كرده بود.
27تير1314 اعزام 17 نفر از طلاب موثر در حادثه مشهد به سمنان
31تير1314 انتصاب محمدرفيع نوايي به رياست نظميه شرق(خراسان)
17دي1314 با هماهنگي دولت، زنان براي اولين‌بار بدون حجاب و با كلاه در مراسم فارغ‌التحصيلي دانشسراي مقدماتي حاضر شدند. رضاشاه همرا خانواده‌اش رسماً دستور كشف حجاب را صادر كرد و مفصل درباره حقوق زنان سخنراني كرد:«... شما خانم‌‌ها اين روز را بزرگ بدانيد و از فرصتهايي كه كه داريد براي ترقي كشور استفاده نماييد. شما خواهران و دختران من تربيت كننده نسل آينده خواهيد بود. . شما هستيد كه مي‌توانيد آموزگاران خوبي باشيد...» بعد از سخنراني، در ميان جمع قدم زد، خانم‌ها را برانداز كرد و گفت:« لباسها و آرايشها خوب است. حيف نيست كه زن خود را قايم كند و از جامعه بگريزد؟ عيب لباسها را خودتان به تدريج برطرف كنيد. براي اول كار خيلي سليقه به خرج داده‌ايد!» و وقتي مي‌خواست سوار اتومبيل شود به جم گفت:«اين قبيل جلسات بايد بيشتر تكرار شود تا خانم‌ها بيشتر عادت كنند.»
25بهمن1314 پاكروان در نامه‌اي به نخست وزير اين گونه مي‌نويسد:«جناب آقاي رئيس‌الوزرا! جشن‌هاي تجدد نسوان كه از طرف كليه طبقات و حتي طبقات پست در شهر گرفته‌اند، روزافزون و به شكل باشكوهي ادامه دارد... در نظر است پس از خاتمه جشن‌ها ورود صحن و حرم مطهر و بيتوتات شريفه براي زنهاي با چادر غدقن شود(!) البته زوار خارجه كه تذكره دارند، بدهند، مستثني خواهند بود. فعلا دستور داده شد زن‌هاي با چادر را در ادارات دولتي و محاضر رسمي نپذيرند.
19فروردين1314 پس از دستور كشف حجاب نامه‌هاي متعدد براي مجلس ملي و شاه نوشته مي‌شد كه اين حكم لغو شود. مانند اين نامه:«... خدا مي‌داند اگر يكنفر از ما با روسري يا چادر بدست يك پاسبان مي‌افتاد مثل اسراي شام با ما رفتار مي‌كردند. بهترين رفتار آنها با ما همان چكمه‌ها و لگد بر دل و پهلوي ما بود... اولاً انتقام ما ستمديدگان را از اين جابران بكشيد و بعداً آزادي حجاب به ما بدهيد كما اينكه در ممالك اسلامي حجاب معمول است به علاوه در انگلستان و هندوستان كه اينقدر اديان مختلف هست، همه آزاد هستند مخصوصاً مسلمانان...»