خانه‌ی خودمان / سینتیا کادوهاتا

سایه روشن زندگی!

** آیا باید شرم داشته باشم از این‌که اعتراف کنم با خواندن یک کتاب داستان -که رمان نوجوان نامیده می‌شود- چقدر اشک ریختم؟!
وقتی محمدجواد ۱۴ساله از این کتاب تعریف کرد و نمره ۴۰ از ۲۰ به آن داد –درحالی‌که چندان هم در نمره دادن دست و دل‌باز نیست!- آن اندازه حس کنجکاوی‌ام برانگیخته شد تا یک کتاب ۲۵۰صفحه‌ای نوجوانانه را بخوانم؛ در حالی‌که حداقل با خواندن یک کتاب همین اندازه‌ای از یک نویسنده کلاسیک یا مدرن، پز بیش‌تری سهم آدم می‌شود! اما مگر کتاب را برای پز و افاده‌اش باید خواند؟!


** رمان «خانه‌ی خودمان» بی‌شک یکی از تاثیرگذارترین کتاب‌های نوجوانانه‌ای بوده که خواندنش در این روزها نصیب نویسنده جاکتابی شده. داستانی که اگرچه احتمالا برای نوجوانان نوشته شده باشد اما مخاطب خود را به جرم کم‌سن و سالی، مورد کم‌توجهی قرار نمی‌دهد. و مانند بسیاری از کتاب‌هایی که شاهدیم از ضعف روایی و داستانی رنج می‌برند -و نویسنده را گمان بر این است که مخاطب نوجوانش چندان ملتفت این شلختگی و بی‌در و پیکری نخواهد شد- نیست. از همین روست که این کتاب به شایستگی برنده مدال طلایی جایزه نیوبری در سال ۲۰۰۵ می‌شود. مدالی که به نوعی مطرح‌ترین جایزه در ادبیات کودک و نوجوان در سطح جهان محسوب می‌شود و حتی مدال نقره‌اش برای نویسنده افتخارآفرین است.

** این کتاب روایتی است کودکانه از دختری ژاپنی‌تبار و ساکن آمریکا به نام کتی از خواهر بزرگ‌ترش لین. و در این کنار البته شرایط زندگی یک خانواده مهاجر و کارگر ساکن آمریکا را نیز می‌بینیم و شرایط اقتصادی ناجوانمردانه‌ای که در برخی کشورهای صنعتی وجود دارد. کتی برخلاف خواهر بزرگ‌ترش تنبل و بازیگوش است اما این‌ها از دوست‌داشتنی بودنش هیچ نمی‌کاهد. او نگاهی اسطوره‌ای و ستایش‌گرانه نسبت به خواهر بزرگ‌ترش دارد و هر دو به شکلی عمیق، سرشار از آرزوها و رفتارهای پاک و مقدسی‌اند که بچه‌هایی با این سن و سال دارند. نگاه کودکانه کتی نسبت به رفتارهای بزرگ‌ترها گاه شکل طنزآمیزی به داستان می‌دهد و این شیرینیِ طنز، آمیخته می‌شود با تلخیِ یک زندگی دشوار. تا جایی که گاه لبخند بر صورت گریان خواننده می‌نشاند و این خود نشانی از توانایی نویسنده برای ارائه یک داستان به واقع معتدل است. نه شیرینی‌های این زندگی انکار ناپذیرند و نه تلخی‌هایش اغراق شده.


** «...عمویم درست دو و نیم سانتی‌متر از پدرم قدبلندتر بود، اما شکم نرمی داشت. سال قبل که با مشت توی شکمش زدیم، این را فهمیدیم. همو دادش به هوا رفت و برای‌مان خط و نشان کشید. پدر و مادر ما را بدون شام به رختخواب فرستادند. آن‌ها معتقد بودند که زدن دیگران بدترین گناه است. دزدی در درجه دوم و دروغ‌گویی در درجه سوم بود. و من هنوز دوازده سالم نشده بود که مرتکب هر سه گناه شدم...»



مشخصات کتاب:


انتشارات افق /۲۵۲صفحه / چاپ سوم ۱۳۸۸/ قطع پالتویی/ ۳۵۰۰تومان

اين كتاب را می‌توان از فروشگاه كتاب آفتاب واقع در مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴ تهیه نمود.


پی‌نوشت: هنوز رایانه‌ی منزل‌مان ما را سر کار گذاشته و قصد درست شدن ندارد و از همین جهت جاکتابی دیرتر از پیش به‌روز می‌شود. ببخشایید.

در ضمن چنان‌که شاهدید مصداق ضرب‌المثل «موش تو سوراخش نمی‌رفت، جارو به دمش می‌بست» شده‌ایم و در جمله‌ی ذوبلاقین(!) قرار گرفته‌ایم و صفحه‌ای غیر کتابی گشوده‌ایم بر آنان‌که منت می‌نهند و قدم‌رنجه می‌فرمایند. وبلاگ نیم‌پز گونه‌ای شخصی از نوشته‌هایم است، اگر خدا همت دهد تا در آن قرارش دهم.


افتتاح وبلاگ «نیم‌پز»!

بالاخره دل به دریا زدیم و وبلاگ دیگرمان را افتتاح کردیم!
توضیح آن‌که این وبلاگ مانند جاکتابی بازانتشار نوشته‌های جریده‌ایم نیست و قالب و قلمش متفاوت خواهد بود انشاالله!
برای ورود به وبلاگ نیم‌پز می‌توانید اینجا کلیک کنید.

مثنوی معنوی/ جلال‌الدین محمد بلخی - متخلص به مولانا

توجه! متن موجود از متن منتشر شده در روزنامه خراسان کامل‌تر است.


بحر در کوزه‌ی فراموشی ما!


** زمانه‌ای شده است که برای توجه و ادای دین به برخی بزرگان و مشاهیر، جز ثبت یک روز در تقویم به عنوان روز بزرگداشت، کار قابل توجه دیگری نمی‌شود. و البته باز هم بد نیست اگر این روزها بهانه‌ای برای توجه بیش‌تر به این اشخاص شود اما گاه این توجه فقط در میان خاصان است و محصور در همایش‌ها و بس! و عموم مردم هم سهم‌شان از شناخت این بزرگان فقط این است که از طریق رسانه‌ها مطلع شوند که فی‌المثل، فلان مسئول در تکریم و ضرورت شناخت بیش‌تر آن بزرگ چنین و چنان افاضه فرموده‌اند و همان جمله‌های همیشگی که می‌توان برای هر کسی بیان کرد.

ما هم چاره‌ای نداریم جز این‌که از همین مناسبت‌ها فرصتی بسازیم و قدری توجه کنیم به شاعر و عارف بزرگ تاریخ ایران «جلال‌الدین محمد بلخی» ملقب به مولانا که روز بزرگداشتش هشتم مهرماه است.
اگر قدری از مثنوی معنوی را پیوسته خوانده باشیم، خیلی آسان متوجه می‌شویم که نوشتن از این کتاب بزرگ و شاعر آن کار هر کسی نیست، چون برای معناگشایی بسیاری از بخش‌ها و ابیات این کتاب شریف، بسیاری از بزرگان تلاش نموده‌اند و شاید همگی تا حدی وامانده باشند. اما بد نیست جسارت کنیم و  هر کدام با اعتراف به آن‌که در سطح سواد خودمان اظهار نظر می‌کنیم در این‌باره به تلاشی شخصی بپردازیم تا این کتاب محصور در میان برخی اساتید نباشد.


** ضرورت و فواید مثنوی‌خوانی

ساده‌ترین فایده‌ای که می‌توان برای مثنوی‌خوانی برشمرد آشنایی و مواجهه  با واژگان فراموش شده تاریخ ادبیات‌مان است تا جایی که گاهی نیاز پیدا می‌کنیم تا معانی آن‌ها را بفهمیم و در نتیجه دایره واژگان‌مان گسترده‌تر و توانایی‌مان برای نوشتن و سخن گفتن بیش‌تر می‌شود. گو این‌که پیچیدگی‌های روایی و داستانی این کتاب و همچنین شخصیت‌پردازی‌های ظریف داستان‌ها بسیار خارق‌العاده و منحصر به فرد است و این خود درک و توانایی‌مان را برای زیباتر بیان کردن مفاهیمی که در نظرمان است، افزایش می‌دهد.
از دیگر سو چنان که پیداست، این روزها باب شده بیگانگان تمامی سرمایه‌های اقتصادی، تاریخی، فرهنگی، جغرافیایی و... ملت‌مان را به نام خود کنند و ما هر دم باید نگران از دست رفتن چیزی باشیم که گاه از دست رفتن‌اش نه به معنای از کف دادن یک کتاب، بل در حکم از دست دادن یک گنجینه عظیم ادبی و تاریخی است، و اتفاقی جبران ناشدنی؛ چنان که این سال‌ها کشور عزیز همسایه‌مان، نیز تلاش قابل توجهی داشته تا این شاعر پارسی‌زبان را به مالکیت فرهنگی خویش درآورد، گو این‌که مهم‌ترین و ساده‌ترین گواه ما در برابر این ادعا، همین کتاب مثنوی معنوی است که عموما به زبان پارسی و اندکی نیز به زبان عربی است و نه ترکی! با این حال باید به تلخی اعتراف نمود که این حس مالکیت تنها با اثبات جغرافیایی محل تولد مولانا – که بی‌تردید همانا خراسان بزرگ بوده- صورت نمی‌پذیرد، بلکه این مالکیت، زمانی معنای واقعی خود را پیدا می‌کند که ما با آثار این بزرگان مانوس باشیم و تعلق خاطر داشته باشیم به آن‌ها؛ چونان‌که مادر بودن بیش و پیش از آن‌که به اطلاعات شناسنامه‌ای وابسته باشد به احساس مادری است.

** چگونه مثنوی‌خوانی کنیم؟

البته باید تا حدودی حق داد به نوجوان و جوانی که نمی‌تواند با این کتاب مانوس شود یا حتی آن را درست بخواند. بنابراین این‌جا قصد داریم جای آن‌که مخاطب‌مان را سرزنش کنیم، راه چاره‌ای پیش رویش قرار دهیم تا توجیهی برای این وضعیت نداشته باشد. شاید عمده‌ترین دافعه کتاب مثنوی معنوی برای مخاطبی که چندان با ادبیات کهن آشنا نیست واژگانی است که دیری است از ادبیات ما بیرون رفته‌اند و فهم معنای آن‌ها و حتی شکل بیان‌شان برای کسانی که آشنایی نسبی خوبی با ادبیات کهن دارند، دشوار است؛ با این وجود مگر لغت‌نامه‌ها را از ما گرفته‌اند؟! حکایت ما شبیه به کسی است که گنجی گران‌بها در صندوقی قفل شده دارد اما حوصله پیدا کردن کلید و گشدون قفل را ندارد! بنابراین پیشنهاد می‌کنیم حتما یک لغت‌نامه مناسب در منزل داشته باشید تا هیچ‌گاه بی‌کلید نمانید. اگر لغت‌نامه خوب و مختصری را هم بخواهید برای‌تان معرفی کنیم، «لغت‌نامه دوجلدی دهخدا» قابل پیشنهادترین است.
اما دلیل عمده دیگر مثنوی‌نخوانی مخاطب شعرخوان این باشد که مثنوی معنوی پر از جست و خیز داستانی و بیانی است. یعنی مولانا در میان حکایت‌ها و داستان‌هایی که به روایت‌شان می‌پردازد، به نحو بازیگوشانه‌ای پرانتز باز می‌کند و به حکایت دیگری می‌پردازد و یا به اندک بهانه‌ای نکته‌ای عرفانی-اخلاقی بیان می‌کند، تا جایی که گاه اصل داستان به فراموشی می‌رود و خواننده چونان تخته‌پاره‌ای در دریای پرتلاطم و جوشان مولانا به این‌سو و آن‌سو کشیده می‌شود. این تلاطم گاه خود مولانا را به بدان نقطه می‌کشاند تا خویش بر خود تلنگر زند و از این همه این سو و آن سو کشاندن مخاطب حذر کند و با عبارتی چون «این سخن پایان ندارد بازگرد...» ذهن مخاطب‌اش را به خط اصلی داستان بازگرداند.
بی‌شک خواندن مثنوی معنوی به صورت جمعی لذتی دیگر و بهره‌ای بیش‌تر می‌دهد. با تاسف باید اعلام داشت که سنت گوش فرا سپردن به این حکایت‌ها و حکمت‌ها و طنین این اشعار، دیری است به فراموشی سپرده شده و انتقال سینه به سینه‌ای که پیش‌ترها توسط بزرگ‌ترها به فرزندان صورت می‌گرفت دچار توقف شده است و اگر چنین ادامه یابد دیگر نمی‌توان از نسل‌های بعدی توقع بیش‌تری داشت! و آن زمانی است که باید برای از دست دادن هویت فرهنگی و زبانی لب گزید و آه‌های حسرت‌آلود کشید. نویسنده عذرخواهی می‌کند از این بابت که باید هر دم به تلویزیون عنایت داشته باشد و این رسانه فراگیرِ پراثر را در این میانه بی‌تقصیر نداند، و از طرفی با شرم‌ساری باید اعتراف کرد که اگر خدای ناکرده در میان این همه شبکه‌های رنگارنگ تلویزیونی، برنامه‌ای حتی خوب با موضوع شعرخوانی وجود داشته باشد، چشم و گوش بسیاری، دیدن یک مسابقه بی‌فایده تلفنی یا مسابقات دست چندم فوتبال را به آن ترجیح می‌دهد. صاحب قلم خواهش دارد که خانواده‌ها و جوانان این لذت با هم‌نشینی را برای یک بار هم که شده تجربه کنند پیش از آن‌که دیر شود و فراموش‌مان شود که با هم نشستن -علی‌الخصوص میان اعضای خانواده- چه برکتی می‌تواند داشته باشد. اما اگر به راستی کسی در اطراف خود نمی‌شناسید تا با او مثنوی‌خوانی را تجربه کنید، در برخی سایت‌ها فایل‌های صوتی دکلمه کتاب مثنوی معنوی را پیدا خواهید نمود. تا بدین وسیله لااقل تکنولوژی هم به این ثروت فراموش شده ادای دینی کرده باشد.


** چگونه مثنوی را بهتر بفهمیم؟!

برای فهم بهتر کتاب شریف مثنوی معنوی، می‌توان از کتبی که به شرح آن پرداخته‌اند، استفاده کرد. شرح مثنوی استاد کریم زمانی، یا استاد بدیع‌الزمان فروزانفر و همچنین مرحوم علامه محمدتقی جعفری، بنا به فراخور حال قابل استفاده‌اند. اما هیچ‌گاه با مراجعه یک‌باره به این کتب خود را از لذت کشف معانی آن محروم نسازید. باید توجه داشته باشیم که این اثر را باید همراه تعمق و هم‌دلی مورد توجه قرار داد از آن‌رو که مثنوی بیش‌تر با دل و جان خواننده سر و کار دارد تا با عقل و ادراک او و از همین‌روست که او می‌گوید: «محرم این هوش جز بی‌هوش نیست...».
از سویی باید توجه کرد که آشنایی با زندگی مولانا و شرایط زندگی او تاثیر به سزایی در فهم کتاب او خواهند داشت. گو این‌که معمولا شرح حال‌ها و زندگی‌نامه‌هایی که برای وی نوشته‌اند خالی از غلو و بزرگ‌نمایی و نگاه مریدانه به زندگی وی نیست! چونان شرح حال همه بزرگان و عرفا که دست‌مایه آرمان‌خواهی و کمال‌طلبی انسانی است.

** تفاوت و شباهت‌های مثنوی معنوی با دیگر آثار کلاسیک


اگر بخواهیم این کتاب را با دیگر آثار کلاسیک مقایسه کنیم، می‌توان اعلام کرد که از لحاظ کمی نزدیک دو برابر «کمدی الهی» دانته و یا به اندازه مجموع دو منظومه «ایلیاد» و «اودیسه» یونانی است. اما از لحاظ کیفی، چنان اوج و عظمت روحانی و بی‌نظیری را ارائه می‌کند که در تمام قله‌های بزرگ شعر انسانی جلوه و شکوه دسترس ناپذیر و خیره کننده دارد. این شاهکار عظیم عرفان ایران تقریبا نیم‌قرن قبل از کمدی الهی دانته به وجود آمد. با این‌همه هنگام ولادت آن، شعر عرفانی ایران نزدیک چهار قرن سابقه را از پس پشت خود داشت. خود شاعر در تمام این میراث عظیم گذشته، مخصوصا به آثار سنائی و عطار علاقه خاص نشان می‌داد. تاثیر مولانا از عطار تا حدی است که حداقل سی و پنج فقره از حکایات و یا مطالب مثنوی از آثار عطار ماخوذ است(۱).


** دانستنی‌هایی درباره زندگی مولانا و کتاب او:


* خوب است بدانیم که بسیاری از ضرب‌المثل‌های متداول از کتاب مثنوی معنوی برگرفته شده است، مانند: «با توکل زانوی اشتر ببند!» که در حکایت شیر و نخچیران آمده است.


* جلال‌الدین محمد در طول زندگی‌اش مسافت بسیاری را همراه با پدرش پیموده، از بلخ تا بغداد، و از بغداد تا روم، شاید نزدیک به ۴۰۰۰کیلومتر، آن هم بدون وسایل نقلیه امروزی!


* داستان‌ها و حکایت‌هایی که در مثنوی به آن‌ها اشاره شده‌اند لزوما واقعیت خارجی نداشته‌اند و مولانا گاه بنا به فراخور حال و سخنی که قصد بیانش را داشته، حکایاتی تاریخی را نقل می‌کند که حداقل سندی معتبر برای آن‌ها موجود نیست. فی‌المثل برخی داستان‌های انبیاء الهی و حتی برخی وقایع که به پیامبر خاتم(ص) و اصحاب و تابعین آن حضرت نسبت داده شده است.


* مثنوی به قلم مولانا نبوده است و او تنها برای شاگردش –«حسام‌الدین» که ما این کتاب را به همت او داریم- یکسره و پی‌درپی می‌خوانده و او می‌نوشته است. این کتاب نزدیک به ۲۵۰۰۰ بیت دارد و شامل ۶ دفتر است.


* مولانا جدا از تاثیری که از سنائی و عطار داشته، از شاگردی پدرش «بهاءولد» و همچنین شمس تبریزی تاثیر فراوان گرفته است.



** بریده‌ای از مثنوی معنوی:

ای عجب آن عهد و آن سوگند کو؟

وعده‌های آن لب چون قند کو؟
گر فراق بنده از بد بندگی است
چون تو با بد، بد کنی پس فرق چیست؟
ای بدی که تو کُنی در خشم و جنگ
با طرب‌تر از سماع و بانگ چنگ!
ای جفای تو ز دولت خوب‌تر
و انتقام تو ز جان محبوب‌تر
نار تو اینست نورت چون بود؟
ماتم این تا خود که سورت چون بود؟
از حلاوت‌ها که دارد جور تو
وز لطافت کس نیابد غور تو
نالم و ترسم که او باور کند
وز کرم آن جور را کمتر کند!
عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد

بوالعجب من عاشق این هر دو ضد!


(۱)- نقل مضمون از استاد عبدالحسین زرین‌کوب