پیش‌نوشت: این یادداشت -که قرار بود 91 کلمه‌ای باشد- را برای جیم نوشتم اما به خاطر دیرمطلع شدنم و به طبع آن دیر ارسال کردنش، در جیم منتشر نشد.

خدا را شکر، امسال مشهد شاهد زمستان و سرمایی پایدار بود. ای بسا عده‌ای از این سرما دل‌خسته شدند؛ غافل از این‌که این سرما و این زمستان باعث بهاری دل‌چسب‌تر خواهد شد. اما چه خوب است اگر ما هم فصل دل‌مان را قدری تغییر دهیم. گاهی روح‌مان از این همه یخ‌زدگی آزرده می‌شود و ما کاری به کارش نداریم! گاهی دل حتی دچار ملال باران‌های متوالی می‌شود و گاهی خسته از پاییزهای طولانی. اگر بارانی است قدری خورشید بتابانیم‌اش و اگر دیری است که باران نخورده، کمی ببارانیم‌اش. نگذاریم که دل‌مان به بی‌حاصلی یک فصل دچار شود!



زهیر قدسی


پس‌نوشت: این عکس را که همین امروز گرفته‌ام، به ضمیمه‌ی این یادداشت در جاکتابی قرار داده‌ام، و قبول دارم و معترفم که نسبت به عرف جاکتابی شاید نامتعارف باشد (و بوی خودپسندی دهد!)، اما اعتراف می‌کنم در این عکس -که کیفیت مناسبی هم ندارد- بی‌تعارف چیزی که مهم نیست خود بنده است. این عکس گوشه‌ای دل‌چسب و دل‌نشین از منزل کوچک‌مان است که به حسن سلیقه همسرم آراسته شده.

و اما پاسخ این‌که بنده در این عکس چه می‌کنم، ساده است! جامه‌ای که همسرم با تمام مشغله‌های متعدد و گوناگون بی‌آن‌که توقعی از او داشته باشم برایم دوخته -که در اصل جامه‌ی ستّاری اوست؛ که بر پیکر پرعیب بنده پوشانیده. خدا خیرش دهد!

حیف که این لباس زیبا در این عکس چندان که باید جلوه نمی‌کند. شاید بعدتر عکسی باکیفیت‌تر از آن را در جاکتابی قرار دادم (قابل توجه جامعه‌ی نسوان که دنبال مدل لباس می‌گردند [نیشخند] ).

سال جدید بر همه خجسته و مبارک باد.